موج شیعه

خوش آمدید

موج شیعه

خوش آمدید

یا حسین (ع)

شب بود و من با کوله ای از خستگی ها

شب بود و یک زنجیری از وابستگی ها


شب بود و هق هق های ساکن در گلویم

شب بود و یاد دوستان در پیش رویم

 

پروانگان را در افق مهتاب دیدم

خوابیدم و همسنگرم را خواب دیدم

 

دیدم به قصد (او) شقایق ترک (من) کرد

پروانه گشت و خویش در آتش کفن کرد

 

وقتی که بلبل روی سیم و خار جان داد

در پیش چشمم، مرگ عجز خود نشان داد

 

دیدم میان دود و آتش یاس می سوخت

دیدم گلوله خورد و پیشانی به هم دوخت

 

تیر آمد و از گونه هایش بوسه برداشت

دیدم چه سان! با مرگ جنگ تن به تن داشت

 

بر مرگ او لبخند داغ و آتشین زد

با یا حسینی پشت او را بر زمین زد

 

دیدم شهادت را که از لبهای مجنون

لب می گزید و باده می زد در خُم خون

 

همسنگران، با آتش، هم آغوش بودند

می سوختند آن شب ولی خاموش بودند

 

چون دوست آن شب قرعه را بر نامشان زد

دیدم که ساقی جام را بر جانشان زد

 

خمپاره بود و مرگ بود و تیر و ترکش

لبیک بود و وصل بود و اسب سرکش

 

چابک سواران اسبها را زین نمودند

اندام خود با رنگ سرخ آذین نمودند

 

عزم سفر کردند و یک لبیک گفتند

با کاروان یار، تا افلاک رفتند

 

چون سینه سرخان شهادت می پریدند

سنگر به سنگر ظلمت شب می دریدند

 

سر نیزه ها آن شب حدیث وصل گفتند

آن شب چکاوک ها میان نعره خفتند

 

آن شب منورها خجل از رویشان بود

کشکول و چشم و قبله گاهم سویشان بود

 

همسنگرانم کربلا را دوره کردند

سر مشق های کوفیان را پاره کردند

 

یک یا علی (ع) گفتند و پس پروانه کردند

سرکوب قوم ابرهه آغاز کردند

 

لحظات آن شب جمله عام الفیل بودند

دشمن چنان فرعون و یاران نیل بودند

 

در پیش پای عاشقان از شرم و از غم

آن شب دل خمپاره می پاشید از هم

 

خمپاره می کاوید آن شب سینه ها را

بشکست تیر آن شب دل آئینه ها را

 

همسنگران بر تیر و ترکش بوسه دادند

مستانه و مردانه بر مین پا نهادند

 

لبهای خونین، شهادت را مکیدند

با بذل جان خویش، بس معبر کشیدند

 

بر عقد ایشان انفجاری، خطبه خوان بود

مهیه معشوق آن شب، بذل جان بود

 

در خطبه اول عروسان لاله چیدند

در گویش دوم نقاب از رخ کشیدند

 

بار دگر اما به هم لبیک گفتند

بی دست و بی سر جمله سوی حجله رفتند

 

شهد شهادت را به کام هم نهادند 

تا خانه خورشید آن شب پر گشادند

 

ساقی کوثر باده داد و مستشان کرد

یک حلقه از حبل المتین بر دستشان کرد

 

ارواحشان در عرش و پیکر در زمین خفت 

جان آفرین، آن شب به آنان آفرین گفت!

 

شمشیرها، شمشیرها، مغروق خون گشت

زنجیرها، زنجیرها، حبس جنون گشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد