موج شیعه

موج شیعه

خوش آمدید
موج شیعه

موج شیعه

خوش آمدید

دو شعر بسیار زیبا...

یاحسین

دوباره مثل همیشه خجالتم دادی...

برای عرض ارادت لیاقتم دادی... تعجبم توکجا این حقیرساده کجا...

همیشه گفته ام آقا تو عزتم دادی...

همین که خط نکشیدی به نام من ممنون...

چه شدکه این همه شوق ارادتم دادی ... 

وفا ندیده ای ازمن قبول اما ...

خودت به رحمت شاهانه عادتم دادی... 

السلام علیک یا اباعبدالله


وقتی تمام صاعقه ها را جنون گرفت

طوفان وزید و قافیه ها بوی خون گرفت


"تا گفتم السلام علیکم شروع شد"

قلب قلم تپید و تلاطم شروع شد


آغاز روضه بود به نام خدا؛ حسین

شاعر نوشت اول این روضه؛ یا حسین


خون جای اشک بر ترک گونه ها نشست

نام تو بر لب آمد و کوه از کمر شکست


نام تو بر لب آمد و دریا ز شرم سوخت

با جذر و مد نام تو صحرا ز شرم سوخت


نام تو بر لب آمد و کار از جنون گذشت

با تو به رقص آمده طوفان میان دشت


نام تو بر لب آمد و بغض زمین شکُفت

نام تو بر لب آمد و شاعر به گریه گفت:


"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"

آمد ندا ز عرش که ماه محرّم است...

 ‌

کربلا...

کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است

اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است

نام زینب با حسین حک گشته در ایوان دل

دل که شد بیت الحسین نقش ونگارش زینب است

شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی

ناشرش باشد حسین ، آموزگارش زینب است

هرکه نازد بر کسی زینب بنازد بر حسین

جان زهرا این حسین دار و ندارش زینب است



شعرهای حسینی و مذهبی--این شعر عالیه--


آن قدر سمت گنه رفتم و تحقیر شدم /

من به جان خودت از جان خودم سیر شدم  /        

نفس اماره مرا خوار و ذلیلم کرده /

خیلی از دست خودم نادم و دلگیر شدم / 


گرچه ظرف نمک یار شکستم،  اما /

باز هم بر سر این سفره نمک گیر شدم /


میگذشتم شبی از تکیه، صدا می آمد/

 با همان گوشه چشم تو زمینگیر شدم/


چشم وا کردم و دیدم که شب تاسوعاست! /

 این چنین بود که با زلف تو درگیر شدم/


گرچه کلب در این خانه شرف داشت به من! /

ولی انگار که من هم غل و زنجیر شدم/


تا که سنگینی بار گنهم کم بشود .../

نهمین روز به عشق تو علم گیرشدم  /


گوش کن حافظ دلخسته کمی حرف مرا 

 بهر این بیت، غزل گفتم و پیگیر شدم :  


(بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین /

من نشستم به لب علقمه و پیر شدم)

یا حسین (ع)

شب بود و من با کوله ای از خستگی ها

شب بود و یک زنجیری از وابستگی ها


شب بود و هق هق های ساکن در گلویم

شب بود و یاد دوستان در پیش رویم

 

پروانگان را در افق مهتاب دیدم

خوابیدم و همسنگرم را خواب دیدم

 

دیدم به قصد (او) شقایق ترک (من) کرد

پروانه گشت و خویش در آتش کفن کرد

 

وقتی که بلبل روی سیم و خار جان داد

در پیش چشمم، مرگ عجز خود نشان داد

 

دیدم میان دود و آتش یاس می سوخت

دیدم گلوله خورد و پیشانی به هم دوخت

 

تیر آمد و از گونه هایش بوسه برداشت

دیدم چه سان! با مرگ جنگ تن به تن داشت

 

بر مرگ او لبخند داغ و آتشین زد

با یا حسینی پشت او را بر زمین زد

 

دیدم شهادت را که از لبهای مجنون

لب می گزید و باده می زد در خُم خون

 

همسنگران، با آتش، هم آغوش بودند

می سوختند آن شب ولی خاموش بودند

 

چون دوست آن شب قرعه را بر نامشان زد

دیدم که ساقی جام را بر جانشان زد

 

خمپاره بود و مرگ بود و تیر و ترکش

لبیک بود و وصل بود و اسب سرکش

 

چابک سواران اسبها را زین نمودند

اندام خود با رنگ سرخ آذین نمودند

 

عزم سفر کردند و یک لبیک گفتند

با کاروان یار، تا افلاک رفتند

 

چون سینه سرخان شهادت می پریدند

سنگر به سنگر ظلمت شب می دریدند

 

سر نیزه ها آن شب حدیث وصل گفتند

آن شب چکاوک ها میان نعره خفتند

 

آن شب منورها خجل از رویشان بود

کشکول و چشم و قبله گاهم سویشان بود

 

همسنگرانم کربلا را دوره کردند

سر مشق های کوفیان را پاره کردند

 

یک یا علی (ع) گفتند و پس پروانه کردند

سرکوب قوم ابرهه آغاز کردند

 

لحظات آن شب جمله عام الفیل بودند

دشمن چنان فرعون و یاران نیل بودند

 

در پیش پای عاشقان از شرم و از غم

آن شب دل خمپاره می پاشید از هم

 

خمپاره می کاوید آن شب سینه ها را

بشکست تیر آن شب دل آئینه ها را

 

همسنگران بر تیر و ترکش بوسه دادند

مستانه و مردانه بر مین پا نهادند

 

لبهای خونین، شهادت را مکیدند

با بذل جان خویش، بس معبر کشیدند

 

بر عقد ایشان انفجاری، خطبه خوان بود

مهیه معشوق آن شب، بذل جان بود

 

در خطبه اول عروسان لاله چیدند

در گویش دوم نقاب از رخ کشیدند

 

بار دگر اما به هم لبیک گفتند

بی دست و بی سر جمله سوی حجله رفتند

 

شهد شهادت را به کام هم نهادند 

تا خانه خورشید آن شب پر گشادند

 

ساقی کوثر باده داد و مستشان کرد

یک حلقه از حبل المتین بر دستشان کرد

 

ارواحشان در عرش و پیکر در زمین خفت 

جان آفرین، آن شب به آنان آفرین گفت!

 

شمشیرها، شمشیرها، مغروق خون گشت

زنجیرها، زنجیرها، حبس جنون گشت

شعرهای حسینی و مذهبی (برای شبکه های اجتماعی)

عمریست که ما دست به دامان حسینیم

در مجلس روضه همه مهمان حسینیم

چون عشق حسین بن علی راه نجات است

پس تا به ابد مست و پریشان حسینیم

بیمار فقط در طلب لطف طبیب است

ما منتظر نسخه ی درمان حسینیم

ما را نبود واهمه از آتش دوزخ

وقتی همگی گوش به فرمان حسینیم

فردوس برین خانه ی عشاق حسین است

صد شکر که ما جزو محبان حسینیم

دیوانه شدیم از نمک سفره ی ارباب

آباد از آنیم که ویران حسینیم...



کشوری که من دارم جمهوری حسینیه

الگوی سینه زناش حضرت خمینیه

پیروی میکنم از یه بیرق لم یزلی

میمونم به زیر سایه آقام سیدعلی


با عشق حسین هر که سر و کار ندارد / خشکیده نهالیست ، پر و بال ندارد

ما غرق گناهیم و ز آتش نهراسیم / آتش به محبان حسین کار ندارد

شعرهای حسینی و مذهبی

قسم بر نام آن ارباب بی سر 

قسم بر خون و بر زخمهای پیکر 

قسم بر آن تلظی های اصغر 

قسم بر شام و ضجه های دختر 

قسم بر آن تل و اشکهای خواهر

قسم بر خون  دست ـهای برادر 

قسم بر خاک و آن گودال و چادر 

قسم بر مقتل و ای وای  مادر

قسم بر صبر و بر غمهای حیدر 

قسم بر حزن سیمای پیغمبر 

قسم یارب، تو مهدی را بیاور


الهم عجل لولیک الفرج